چهارمین بار
این چهارمین باری بود که روی صندلی داماد می نشست. بار اول که موفق شد ۹ سال با همسرش زندگی کند و دو فرزند بیاورند. بار دوم یکسال پس از طلاق زن اول بازهم به سراغ او رفت و مجددا عقد کردند. ۶ ماه بعد باز هم او را طلاق داد . کمتر از بیست روز پس از طلاق او بازن دیگری ازدواج کرد و قریب یکسال بعد طلاقش داد و حالا در کنار خانومی بود که چهارمین عروسش محسوب میشد.
در جواب من که از او بله می خواستم ، مردی که سبیل و ریشش را زده ، پیراهن کرم ، کت و شلوار قهوه ای و کراوات قهوه ای تیره با راه راه های کرم پوشیده بود ، خیلی راحت و تجربه دار گفت : ما که گل چیدن و گلاب آوردن نداریم که... بله.
تجربه یک عاقد :...... می شود خوشبخت شد.. این که دلیل نمی شود.. او را هم طلاق دهد.
+ نوشته شده در شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۹ ساعت 14:10 توسط 1عاقد
|
× استفاده از داستانهای یک عاقد در فضاهای مجازی و نشریات چاپی فقط با ذکر منبع و نشانی وبلاگ مجاز است.